دلها همه دلهره ی جدایی
راه ها چه دور و دراز
نگاه های آویزان
نفس های حبس شده
همه در یک لحظه
لحظه ی جدایی و وداع
لبخند ها بسته
دیوار ها شکسته
حرمت دلها وابسته به زمان
در یک صحنه ی طلاق
در یک مرگ جدایی
همه مات و مبهوت لحظه ی تنهایی
صدای تپش قلبها همچون تار گیتار
گسلی در سر زمین عشق
صحنه ی درد آور
سکوت دخترک نازنین
و آشک ریز از ترس مادر
بی جرات وداع پدر
دلهای عاطفی ویران
مانند زلزله ای در یک کوهستان
آسمان صاف و از ستم خون باریده
و زمین صبور از ظلم گسل ایجاد کرده
و دریاهای جوشان با موجهای بلند
و غرش و رعد وبرق زمان
در یک حادثه ی دلخراش دلها
همه تکان تکان
در سبدی از بلا های این دیار
چه نیکی هایی را داس کرده روز گار
و شررها را باز داده در کنار
آه از این لحظات سخت و فریبنده
کوتاه آمدن راهی باز نکرده
و بخشش ترازوی خود را از کار انداخته
دیدن معشوقی که سالها شیفته و دلباخته
و به دشمنی ناروا انداخته
وآن چشم نگاه تیز خود را کنار زده
و لبخند نیمه باز غنچه های دل را مکیده
در فنای قبرستان دلها جا گذاشته
دیگر محبتی وجود ندارد
دیگر نور آفتابش بر گلستان دیده ام نمی تابد
دیگر آن تبسم نگاهش را نمی نگارد
دیگر همه قصه ها تمام شد
دیگر همه ی خاطرات به باد فنا رفت
فقط و فقط یه بازتابی از گذشته
در اذهان خفته
گاه گاهی زنده و پایدار
با خفقان دلها کوبیده
در قعر و قهر دادگاه پر آشوب غم ها
دیگر فیلم زندگی تاریک
و به نابودی می رود همه روز
دیگر آن آرزوها ی دیرینه بیدار نمی شوند
آنها خفته اند در روزهای داغ
همچون امروز
روز وداع و روز تنهایی و روز فراق
روز درد ناپایدار
روز ظلمت و تاریکی اسرار
خدا حافظ ای روزگار
باز هم تو را ملاقات خواهم کرد
به امید صاحب ملک و ستار
جاسم ثعلبی 3/10/1390 هتل فرهنگیان تهران
:: برچسبها:
روز جدایی ,
:: بازدید از این مطلب : 1735
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2